پاسخی به :"یک شبی مجنون نمازش را شکست - بی وضو در کوچه ی لیلا نشست"
خواند لیلایم "شبی مجنون نمازش را شکست" شکوه کرد و "بی وضو در کوچه ی لیلا نشست" خواند این را تا که من عاشق به معبودش شوم بشکنم بتهای نفس و یار مطرودش شوم گفتمش لیلای...
View Articleمنتظر نام...
شوریده غزل گفتم و انگار نه انگار بهتر بفروشم غزلم را سر بازار بازار، خریدار، ندارد گنهش چیست؟ ذوقی که برآشفته شد از صورتک یار لب، ساده به رویای لبش بود، ولیکن...
View Articleنقاشی...
هر روز با من تمرین نقاشی میکندتا دلش میخواهد، درد، ...می کشممیترسم، از روز امتحان...!
View Articleماه و ستاره
ماه وستاره ماه، نورش را وامدار خورشید استخورشید را جستجو کنچه کنم که ماه من، خودستارهبود...!
View Articleبانوی اردیبهشت...
اردیبهشتی ترین ماه منبرایت مینویسم ای که حوری از بهشتیهبوط نیمه ام در نیمه ی اردیبهشتیمقدر کرده از روز ازل اینگونه دادارقلم من، تو مولف بر کتاب سرنوشتیمن از باغ دو چشمت سوره ی حق را بچینمتو که با یک...
View Articleآشیان تنها
این عجیب نیست که قلب من دیگر،آشیان هیچ پرنده ی عاشقی نمیشودعجیب این است،که پرنده ی من، از قلبی که آنرا آشیان خود ساخت،... پرواز کرد و رفت...باشد، برنگرداما آشیانت را با خود ببر...
View Articleاشک و خنده
از عشق تو پروانه شدن خنده نداردخود سوزی با شمع، که پرونده نداردگیریم که بازنده منم این که مهم نیستبازی دوسر باخت، سرافکنده ندارد افسوس خیالم به تن عاطفه ات بافتاز عشق، لباسی که برازنده ندارد عشقت شده...
View Articleرقص آتش
لعنت به دلم، که دلبرش می خواهددریاست ولی، چشم ترش می خواهدپروانهشد و سوخت، ولی رقص کنانمی سوزد و پیوسته پرش می خواهدمدهوش
View Articleآب و باد
پنجره ی باز نظر باز مرا دید و رفتقفل زد و پنجه به حسم زد و دزدید و رفت شیشه ی شفاف دلم از نفسش تیره شدخط خطی اش کرد و به صد غمزه خرامید و رفت چشم سرم اشک شد و چشم دلم جام خوناو به سراپای حماقت زده...
View Articleقلب باز
این زمزمه پرونده ی قلبی است که باز است گاهی قلمی کردن احساس، نیاز است حسی که به اندازه ی چشم تو عمیق است چشمی که به همراه نجابت همه راز است یک روز گذر میکنی از حال نزارم آنروز که حالم همه در سوز و...
View Article
More Pages to Explore .....